بیوگرافی مریم کاویانی:
در چند سال اخير بيشتر در سريالهاي تلويزيوني ايفاي نقش كرد. بازيهاي خوب او باعث شد بيننده تلويزيوني با چهره او آشنا شود. اوج كارش در مجموعه «او يك فرشته بود» به چشم آمد كه ماه رمضان سه سال پيش (۸۴) از شبكه دوم پخش شد و او در نقش همسر حسن جوهرچي ايفاي نقش كرد.از اين بازيگر هماكنون دو مجموعه «روزگار قريب» و «خطشكن» پخش ميشود كه بازهم استعدادهاي خود را به نمايش گذاشته… اما شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد وي ابتدا بازيگر نبود و در ۳۲ سالگي پا به اين وادي گذاشت؛
زماني كه «نادر مقدس» براي بازي در فيلم «روياي جواني» از او دعوت به كار كرد وي پس از تست دادن، نشان داد كه ميتواند بازيگر قابلي باشد. شايد شما خواننده محترم بپرسيد شغل مريم كاوياني در ابتدا چه بود؟مريم كاوياني پس از ديپلم، رشته تحصيلي پرستاري را در دانشگاه انتخاب كرد و همين امر باعث شد پس از فارغالتحصيلي و اخذ مدرك فوقليسانس پرستاري، به حرفه مقدس پرستاري روي بياورد. در واقع مريم كاوياني يك «خانم پرستار» بود كه به قول خودش قضا و قدر او را به سوي بازيگري كشاند. با اين خانم پرستار بازيگر گفتگوي كوتاهي انجام داديم كه در ادامه خواهيد خواند؛ گفتگو با هنرمندي كه پدر و مادرش اصالتي مازندراني دارند، خودش در اهواز به دنيا آمده و حالا در تهران زندگي ميكند.
مازندراني، اهوازي!
در سال ۱۳۴۹ به دنيا آمدم و يك برادر كوچكتر از خود دارم. من در اهواز به دنيا آمدم اما پدر و مادرم اصالتي مازندراني دارند. شغل اصليام پرستاري است اما سرنوشت طوري رقم خورد كه در سال ۱۳۸۱ بازيگري را آغاز كردم. اولين كارم يك اثر سينمايي به نام «روياي جواني» به كارگرداني نادر مقدس بود و پس از آن «تردست»، «اسپاگتي در هشت دقيقه»، «مخمصه» و «هوو»، اما با مجموعه «او يك فرشته بود» كار عليرضا افخمي كه در رمضان سال ۸۴ از تلويزيون پخش شد، خيلي از علاقهمندان هنر با من بيشتر آشنا شدند و آن سريال باعث شد كه از آن سال به بعد بيشتر به كارهاي تلويزيوني روي بياورم كه عبارتند از: «به دنيا بگوييد بايستد»، «روز رفتن»، «شكرانه»، «خطشكن» و «روزگار قريب» كه اين دو تاي آخر در حال پخش است.
از او ميخواهيم از دوران كودكياش برايمان بگويد و او ميگويد: خيلي مظلوم بودم. يادم ميآيد هميشه مادرم ميگفت پدرت نگران است كه نكند وقتي بزرگ شوي، هيچ كاري از تو برنيايد. يكي از روياهاي دوران كودكيام اين بود كه بتوانم روي طناب راه بروم. تمرين هم ميكردم اما هيچوقت اين اتفاق نيفتاد اما چون دوست داشتم، به خيليها به دروغ ميگفتم كه من روي طناب راه ميروم.
شهرت وحشتناك است
شهرت يك پديده وحشتناك است. از شهرت بايد ترسيد. به نظر من فوايدش كمتر از ضررهايش است. اگر ظرفيت نداشته باشيد، شما را زمينگير ميكند. در عوض محبوبيت ماندني است. سعي من هم همين است كه به اين جايگاه برسم اما نميدانم چقدر موفق ميشوم.
ستون اصلي
خانواده، ستون اصلي براي موفقيت افراد است. انسان ذات خود را از خداوند هديه ميگيرد اما فرهنگ و تربيت را از خانوادهاش فرا ميگيرد. به نظر من اگر يك خانواده خوب فرهنگي، چهارچوب مشخصي داشته باشند، مطمئنا حرص و طمع در فرزندان آن خانواده هم كمتر به چشم ميخورد، از طرفي كمتر دچار حادثه و اتفاقات بد خواهند شد و ناخودآگاه به سمت درستي هدايت ميشوند.از او ميخواهيم بارزترين ويژگي اخلاقياش را برايمان بگويد كه ميگويد: «گاهي اوقات خودم از صداقتم خسته ميشوم.»
نقشهاي دوستداشتني
تمامي نقشهايم را دوست دارم اما فكر ميكنم نقش «رعنا» در مجموعه «او يك فرشته بود» بيشتر به دل مردم نشست؛ همچنين نقشم در سريال «روزگار قريب».اما چه شد كه مريم كاوياني از پرستاري به بازيگري روي آورد؟ «خواست خدا بود. در واقع خودم نميخواستم اما اصرار باعث شد كه حداقل يك بار هم شده، بازيگري را تجربه كنم. تجربه به من چسبيد و حالا شش سال است كه اين شغل را انتخاب كردهام. تا حالا در نزديك به سي اثر سينمايي و تلويزيوني بازي كردهام.»
او در سريال روزگار قريب نقش يك پرستار مسئول را بازي ميكند. «نقش بسيار خوبي بود. اين نقش براي من خيلي جاي كار داشت چون در واقع نقش خودم را بازي ميكردم. با اين حال عقيدهام اين بود كه باز هم نقش يك پرستار واقعي را بازي نميكردم، بلكه فقط داشتم بازي ميكردم. از طرفي اين مجموعه از سه سال پيش تصويربرداري شد و با بازي من در مجموعه «او يك فرشته بود» همزمان شد ولي كيانوش عياري حسن نيت داشتند و پافشاري كردند كه من حتما اين نقش را بازي كنم. از طرفي همزماني بازي باعث شده بود كه طوري از من بازي گرفته شود كه به بازيام لطمهاي وارد نشود.»
پرستار موفق
يك پرستار موفق ابتدا بايد دانش خود را بالا ببرد و پس از آن وجدانش است كه بايد هميشه آن را سرلوحه كار خود قرار دهد و از همه مهمتر، احساس مسئوليت كه بايد آن را در تمامي دقايق و ثانيههاي كارش حفظ كند و به عبارتي بهتر از آن محافظت كند.
براي اينكه ببينيم خانوادهاي سبز است يا نه، ابتدا بايد به سراغ پدر و مادر آن خانواده رفت. بايد ديد كه اين دو، عشق و محبت خود را چگونه خرج خانه و خانواده ميكنند؛ براي مثال خود من، با اينكه از پدر و مادرم دور هستم اما عشق را در چشمان پدر و مادرم ميبينم و زندگيام را مديون آنها هستم، سعي خودم را ميكنم فرزندي باشم كه زحماتشان را جبران كنم اما نميدانم آنها از من راضي هستند يا نه.
دلم ميخواهد به جوانان بگويم سعيشان اين باشد كه با خودشان روراست باشند و دلشان براي خودشان بسوزد. به خانوادهها ميگويم كه قدر كانون گرم زندگيشان را بدانند و از لحظه لحظه آن لذت ببرند و اسير زندگي و روياهاي كاذب نشوند.